وقتى دوتا عاشق از هم جدا میشن
نمیتونن مثل قبل با هم دوست باشن
چون به قلب همدیگه زخم زدن
نمیتونن دشمن هم باشن
چون روزى عاشق هم بودن
فقط میتونن آشناترین غریبه به همدیگه باشن...
برچسبها:
تو را میستایم با اینکه میدانم تو برای من نیستی
تو را دوست دارم
با اینکه میدانم به وجود من احتیاجی نداری
تو را دوست دارم با اینکه میدانم روح و جسم تو متعلق بدیگری است
صدایت را دوست دارم با اینکه میدانم برای من نمی خوانی
سیمایت را دوست دارم با اینکه میدانم مال دیگری هستی
تو را دوست دارم
خدایا تو که میدونستی تنهام میذاره پس چرا بهم نگفتی؟!
چه تلخه …!
خـــــــــودت مجبور بشی بزاری بری
اما دلت باهات نیاد ...
راستش رو بخواهی ...
ﻣﯽ ﺩوﻧﻢ !!
ﺣﺴﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ , با یکی دیگه ﻫﺴﺘﯽ ...
ﺑﺎﺵ !
ﺣﺴﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ ﺍﺻﻼ ...
ﻓﻠﺴﻔﻪ ﯼ ﺭﻓﺘﻨﺖ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﻮﺩ !
ﺍﺻﻼ ... ﻓﻠﺴﻔﻪ ﯼ ﻋﺸﻖ ﻫﻤﯿنه !
ﺑﻪ ﺑﺎﻭﺭ ﻣﻦ ...
ﻋﺸﻖ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯽ ﮐﻨه ...
ﯾﮑﯽ ﺭو ﺑﺮﺍﯼ ﻣوﻧﺪﻥ ...
ﻭ ﯾﮑﯽ ﺭو ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻓﺘﻦ !
ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ...
ﻧﺪﺍﺷﺘﻦ ...
ﻧﺒﻮﺩﻥ ...
ﻧﺨﻮﺍﺳﺘﻦ ...
ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﯿﺎﻥ ﺳﻬﻢ ﻣﻦ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﻭ ﺩﺭﺩ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺷﺪ
ﻭ ﺳﻬﻢ ﺗﻮ...
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﺷﺪﻥ ﻭ ﺭﻓﺘﻦ!
دو دوست با پای پیاده از جاده ای در بیابان عبور می کردند
بین راه سر موضوعی اختلاف پیدا کردند و به مشاجره پرداختند
یکی از آنها از سر خشم بر چهره دیگری سیلی زد!
دوستی که سیلی خورده بود سخت آزرده شد
ولی بدون آن که چیزی بگوید روی شن های بیابان نوشت :
امروز بهترین دوست من بر چهره ام سیلی زد . . .
آن دو کنار یکدیگر به راه خود ادامه دادند به یک آبادی رسیدند
تصمیم گرفتند قدری آنجا بمانند و کنار برکه آب استراحت کنند
ناگهان شخصی که سیلی خورده بود لغزید و در برکه افتاد
نزدیک بود غرق شود که دوستش به کمکش شتافت
و او را نجات داد بعد از آن که از غرق شدن نجات یافت
بر روی صخره ای سنگی این جمله را حک کرد:
امروز بهترین دوستم جان مرا نجات داد . . .
دوستش با تعجب از او پرسید:بعد از آن که من با سیلی تو را آزردم
تو آن جمله را روی شن های صحرا نوشتی
ولی حالا این جمله را روی صخره حک می کنی ؟
دیگری لبخندی زد و گفت: وقتی کسی ما را آزار می دهد
باید روی شن های صحرا بنویسیم تا باد های بخشش آن را پاک کنند
ولی وقتی کسی محبتی در حق ما می کند
تا هیچ بادی نتواند آن را از یادها ببرد . . .
زنی که دوستش داری را به من معرفی کن
تا به او عاشق تو بودن را بیاموزم
.
.
مهم نیست آن زن من نیستم
مهم این است؛ کسی کمتر از «عشــق» به تـو نگوید!
================================
پ.ن:هر وقت مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرا باور کردی...!!!
در آغوشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــم بگیر...!!!
عذرخواهی از خــــــــــــــــــ♥ـــــــــــــــــدا با من....!!!
===============================
چگونه استـــ حال من…
با غمـــ ها می سازمــــ…
با کنایه ها می سوزمــــــــــ…
به آدم هایی که مرا شکستند لبخند می زنمـــــــــ…
لبخندی تـــلخـــــــ….
خــــــــــداونــــــــــــــــــــدا…
می شود بگویی کجای این دنیـــــــــــــا جای من استــــــــ…
از تــــــــــــــو و دنـــیایی که آفـــــــــــریدی
فقط در اعماق زمینـــــ اندازه یه قـــــــبر
فقط یک قبـــــــــــــــر…
در دور تـــــــــــرین نقطه جــــــهانــــ
می خــــــــــــواهمـــــــــ...
خــــــــدایـــــا خــــــسته ام خــــــستهـــــــ…
===========================
پ.ن: جـآےِ פֿـآلیــَـش رآ
نَـﮧ ڪِتآبـ پُـر میکُنَد
نَـﮧ گِریـﮧ هآے شَبونـﮧ
نَـﮧ سیــــگآر
פּ نَـﮧ لَبـפֿَـنـבهآے اَلـَڪے
لَعنَتـے
בلَم بَغَل میـפֿـפּآב...!
=======================
خسته ام از تظاهر به ایستادگی
از پنهان کردن زخم هایم
زور که نیست !
دیگر نمیتوانم بی دلیل بخندم و
با لبخندی مسخره وانمود کنم همه چیز رو به راه است....!
............اصلأ دیگر نمیخواهم که بخندم
میخواهم لج کنم ، با خودم ، با تو ، با همه ی دنیا...!
چقدر بگویم فردا روز دیگریست و امروز بیاید و مثل هر روز باشی....؟؟!
خسته ام .... از تو .... از خودم....از همه ی زندگی .....
میخواهم بکشم کنار ! از تو ... از خودم..... از همه ی زندگی .!
============================
پ.ن: ای کاش گفته بودی…
ای کاش گفته بودی که عاشق دیگری شده ای
من خودم عاشق بودم ...
.
.
درکت می کردم…!
========================
آه …
زمستان چقدر زیباست …!
می پسندم زمستان را که معافم می کند ،
از پنهان کردن دردی که در صدایم میپیچد و اشکی که در نگاهم میچرخد ،....
و به همه می گوییم سرما خورده ام...!
============================
پ.ن: تنها تو که باشی کنار من
دلــــــــــــم
قرص است.
اصلا تمام قرص ها جز
" تو "
ضرر دارند....!
=============================
دَر ذِهن ِ زَنـآنـﮧے مـَن ..
.مـَرد یـَعـنـے تـِکـیـﮧ گـآهـے اَمـن
یـَعـنـے بـوسـﮧ اے اَز روے دوست دآشتـَن
، بــِدون ِاَنـدَکـے شـَرم !
دَر ذِهـن زَنآنـﮧے مـَن ...
مـَرد یـَعـنـے کـوه بـودَن ..
پـُر اَز سـِخـآوَت ،
پـُر اَز حـَیـآے مـَردآنـﮧ دَر کـِنـآر ِ ایـن اُبـُهـَت
، لـوس شـُدَن ـهـآے کـودَکـآنـﮧ ! :)
دَر ذِهن ِ زَنـآنـﮧے خـوش ـبـیـن مـَن ...
مـَرد یـَعـنـے دوست مـےـدآرَمـِت ،
تـو هـَر لـَحـظـﮧ بـآ مـَنـے!
تـو مـَردے ..مـَن بـے تـو بـآ تـَمـآم آفـَریـنـِش بـےگـآنـﮧاَم!
کـآفـےـست دَست ِ رَد بــِزَنـے!مـےـرَوَم پـے زِنـدِگـے اَم ،
بـَرآے آرآمـِشَت تـآ بــِدآنـے چــِقـَدر مـُحـتـَرَم َـست ایـن
آسـآیــِشـَت ..
=============================
پ.ن: عـــــآشِـق رآ کــﮧ بـــرعَــکــس کـــنـے ...
مـے شَـود قـشــــآع ...
دهـــخـــدآ را مـے شِــنــآسـے ؟؟!!
لُــغَـتــــ نـآمِـــﮧ اَش را کـﮧ بــآز کــردم نِــوشـتـــﮧ بـــود :
قـشـــآع : دردے کــ ـﮧ آدم را از درمــــآن مـایــوس مـے کـنـــــ ـد !!
===========================
به گوش خدا برسانید
آدم این حوا سالهاست که رفته است !
این حوای تنها را برگرداند پیش خودش!
بهشتش را نمیخواهم
به جهنمش هم راضی ام !
هر جایی باشد به جز این دنیا !
این دنیا زیادی بوی آدم گرفته است*!
================================
پ.ن: به کـوری چـشــم ِ هـمــه یکــروز
در شـلوغــتـرین نقـطه شـهـر ...
دیــوانـه وار می بوسمت!!
=================================
آدم هایی هستند
که دیوار بلندت را می بینند
ولی به دنبال همان یک آجر لق میان دیوارت هستند که ،
تو را فرو بریزند ...!
تا تو را انکار کنند ...!
تا از رویت رد شوند ...!
مراقب باش !
دست روزگار هلت میدهد ؛
ولی قرار نیست تو بیفتی ،
اگر بی تاب نباشی و خودت را به آسمان گره زده باشی ،
اوج می گیری ...
به همین سادگی ...
تو خوب باش ،
حتی اگر آدم های اطرافت خوب نیستند ،
تو خوب باش ،
حتی اگر همه از خوبی هایت سو استفاده کردند
تو خوب باش ،
حتی اگر جواب خوبی هایت را با بدی دادند ،
تو خوب باش ،
همین خوب ها هستند که زمین را برای زندگی زیبا می کنند
زندگی رقص واژگان است ؛
یکی به جرم تفاوت ، تنهاست ...
یکی به جرم تنهایی ، متفاوت ..
با من چه کند!!
*******************************************
پ.ن: بعد از مـرگـم . . .
قـلــبـم را جــدا از مـن خـــاک کنید
من و دلـــم هیچ گاه
آبـمـان توی یک جـوی نرفت ...!
**به آرامی آغاز به مردن می کنی**
اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی.
**به آرامی آغاز به مردن می کنی**
زمانی که خود باوری را در خودت بکشی،
وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند.
**به آرامی آغاز به مردن می کنی**
اگر برده عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی،
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی،
اگر رنگ های متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی.
**تو به آرامی آغاز به مردن می کنی**
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وا می دارند،
و ضربان قلبت را تندتر می کنند، دوری کنی.
**تو به آرامی آغاز به مردن می کنی**
اگر هنگامی که با شغلت یا عشقت شاد نیستی،
آن را عوض نکنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رویاها نروی،
اگر به خودت اجازه ندهی،
که حداقل یک بار در تمام زندگیت
ورای مصلحت اندیشی بروی.
امروز زندگی را آغاز کن!
امروز مخاطره کن!
امروز کاری کن!
نگذار که به آرامی بمیری!
**شادی را فراموش نکن**
*********************************
پ.ن: ” مـــَـــردها ” در عین پیچــیدگی
در عـــاشقی روش ساده ای دارند !
” تــو را بخواهند برایت می جنگند ”
“تــو را نخواهند با تــو می جــنگند ”
*********************************
هـَـ ـرگـِــز بـِـه گــُذَشــ ـتِـهــ بـَـرنـَـگــ ـَـرد؛
اَ گـَ ـر سـیـ ــنـدِرلــا بَـرایــ ـــ بـَـ ـردآشـ ـتَـن
کـَفـشـ ــشـ بَــرمـیـگــَشـ ـتــــ،
هــیـچـوَقـ ـتـــ ...
یــ ـکــــ پــِرنــسـ ـســـ نــمــیـ ـشُــد...!
************************************
پ.ن: خــُدآیا ڪِـآش وَقتــے داشتـے
آدمـآرو مـے آفــَــریدے
آغوش ِ هـَــر آدمے
فَقط قَــــد ِ פــــوآے خُـودِش بـــــود ...!
هر روز برایت رویایی باشد در دست نه در دوردست
عشقی باشد در دل نه در سر
ودلیلی باشد برای زندگی نه روزمره گی
تولدت مبارک دوست خوبم
حمیراجان
من باور دارم ...
آن سوی ناکامی ها همیشه خدایی هست که داشتنش جبران همه نداشتن هاست
من باور دارم ...
که دعوا و جرّ و بحث دو نفر با هم به معنى اين که آنها همديگر را دوست ندارند نيست.
و دعوا نکردن دو نفر با هم نيز به معنى اين که آنها همديگر را دوست دارند نمىباشد.
من باور دارم ...
که هر چقدر دوستمان خوب و صميمى باشد هر از گاهى باعث ناراحتى ما خواهد شد و ما بايد بدين خاطر او را ببخشيم.
من باور دارم ...
که دوستى واقعى به رشد خود ادامه خواهد داد حتى در دورترين فاصلهها. عشق واقعى نيز همين طور است.
من باور دارم ...
که ما مىتوانيم در يک لحظه کارى کنيم که براى تمام عمر قلب ما را به درد آورد.
من باور دارم ...
که زمان زيادى طول مىکشد تا من همان آدم بشوم که مىخواهم.
من باور دارم ...
که هميشه بايد کسانى که صميمانه دوستشان دارم را با کلمات و عبارات زيبا و دوستانه ترک گويم زيرا ممکن است آخرين بارى باشد که آنها را مىبينم.
من باور دارم ...
که ما مسئول کارهايى هستيم که انجام مىدهيم، صرفنظر از اين که چه احساسى داشته باشيم.
من باور دارم ...
که اگر من نگرش و طرز فکرم را کنترل نکنم،او مرا تحت کنترل خود درخواهد آورد.
من باور دارم ...
که قهرمان کسى است که کارى که بايد انجام گيرد را در زمانى که بايد انجام گيرد، انجام مىدهد، صرفنظر از پيامدهاى آن.
من باور دارم ...
که گاهى کسانى که انتظار داريم در مواقع پريشانى و درماندگى به ما ضربه بزنند، به کمک ما مىآيند و ما را نجات مىدهند.
من باور دارم ...
که گاهى هنگامى که عصبانى هستم حق دارم که عصبانى باشم امّا اين به من اين حق را نمىدهد که ظالم و بيرحم باشم.
من باور دارم ...
که بلوغ بيشتر به انواع تجربياتى که داشتهايم و آنچه از آنها آموختهايم بستگى دارد تا به اين که چند بار جشن تولد گرفتهايم.
من باور دارم ...
که هميشه کافى نيست که توسط ديگران بخشيده شويم، گاهى بايد ياد بگيريم که خودمان هم خودمان را ببخشيم.
من باور دارم ...
که صرفنظر از اين که چقدر دلمان شکسته باشد دنيا به خاطر غم و غصه ما از حرکت باز نخواهد ايستاد.
من باور دارم ...
که زمينهها و شرايط خانوادگى و اجتماعى برآنچه که هستم تاثيرگذار بودهاند امّا من خودم مسئول آنچه که خواهم شد هستم.
من باور دارم ...
که نبايد خيلى براى کشف يک راز کند و کاو کنم، زيرا ممکن است براى هميشه زندگى مرا تغيير دهد.
من باور دارم ...
که دو نفر ممکن است دقيقاً به يک چيز نگاه کنند و دو چيز کاملاً متفاوت را ببينند.
من باور دارم ...
که زندگى ما ممکن است ظرف تنها چند ساعت توسط کسانى که حتى آنها را نمىشناسيم تغيير يابد.
من باور دارم ...
که گواهىنامهها و تقديرنامههايى که بر روى ديوار نصب شدهاند براى ما احترام و منزلت به ارمغان نخواهند آورد.